غروب
دلم چقدر تنگه
اولش همه چی عالی بود اما بعدش... خیلی وقت بود که اینطوری نشده بودم اما دوباره... هر کی بهم نگاه میکنه میگه یه غمی توی عمق چشاته! با چشمام بهشون میگم غمم چیه اما هیچ کس نمیفهمه دل کوچیکم داره چی میگه! منم نمیفهمم چرا این اتفاق افتاد... این حق من نبود... نباید اینطوری میشد... کاشکی میتونستم زمان رو به عقب برگردونم! ... ... ... ... ... ... ... نظرات شما عزیزان: سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : mah
موضوعات آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |